آدینه دلبران | ||
|
میان خاک سر از آسمان در آوردیم چقدر قمری بی آشیان در آوردیم وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم چقدر خاطره ی نیمه جان در آوردیم چقدر چفیه وپوتین ومهر وانگشتر چقدر آینه وشمعدان در آوردیم لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک درست موسم خرما پزان در آوردیم به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم عجیب بود که آتشفشان در آوردیم به حیرتم که ای خاک پیر با برکت چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم زخاک تیره ولی استخوان در آوردیم شما حماسه سرودید وما به نام شما -فقط ترانه سرودیم-نان در آوردیم برای اینکه بگوییم با شما بودیم چقدر از خودمان داستان در آوردیم به بازی اش نگرفتند وما چه بازی ها برای این سر بی خانمان در آوردیم وآب های جهان که از آسیاب افتاد قلم به دست شدیم وزبان در آوردیم.
سعید بیابانکی
نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|
(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview'); |